مراسمات

روز چهارم محرم؛ دو طفلان حضرت زینب(س)

 وقتی کسی ز جان خودش دست میکشد
از هستی و جهان خودش دست میکشد

وقتی که آفتاب دلش میکندغروب
از ماه آسمان خودش دست میکشد

یادش میان خلق خدا میشود عزیز
هر کس که از نشان خودش دست میکشد

وقتی که صحبت ازغم و داغ حسین شد
زینب ز کودکان خودش دست میکشد

یک بار رو زدم به تو اینگونه تا مکن
سهمیه ی مرا تو از این غم جدا مکن

اینان در آسمان بلندت کبوترند
نام تو میبرندبه هرجا که میپرند

شرمنده ام که بیشتر از این نداشتم
این کودکان تمامی هستی خواهرند

در قلبشان عزای جوانت گرفته اند
در راه تو فدایی وقربان اصغرند

شمشیرشان میان کمر برق میزند
شاگرد درس رزم علمدار لشکرند

خون علی میان رگ این دو کودک است
جنگاوری این دو به زهرا قسم تک است

زینب بیا ببین چقدر قد کشیده اند
از بس که پابه صفحه ی صحرا کشیده اند

دشمن هنوز درکف این کودکان توست
تکبیر اهل عرش پی حیدران توست

در این زمان کم چقدر زخم خورده اند
ازسر بگیرتا به کمر زخم خورده اند

ای مادرشهید که نذرت اداشده
درقلب خسته ات چقدر غصه جا شده

ازخیمه ها بیا و ببین بی پسر شدی
مثل من حسین تو از هر نظر شدی

(محمد حسن بیات لو)

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هجده − هجده =

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن